Monday, July 13, 2009

شهر قصه

دردست خاطره ام جز فریب نیست
جز زخم کهنه ای به دل بی شکیب نیست
مارابرات معرفت از بیکران وحی
جز اضطرار آیه امن یجیب نیست
سر می برند بر در دارالعباد عشق
از بین این قبیله کسی بی نصیب نیست
معراجیان مبارکتان باد مرگ سبز
تنها فراز کوی شما رانشیب نیست
آن سوی دخمه های خرد شهر قصه هاست
در شهر قصه هیچ عجیبی عجیب نیست
گر میوه ای هنوز بغل خواب شاخه ایست
طفل کمان به دست قضا نانجیب نیست
ارفع بیا رویم از این شهر بی چراغ
آنجا که نور با دل آدم غریب نیست

No comments:

Post a Comment